ترس از تنهایی، یا دقیقتر بگوییم «اضطراب از نبودِ دیگری»، یکی از شایعترین و در عین حال پیچیدهترین تجربههای انسانی است. ممکن است در ظاهر چنین به نظر برسد که فرد تنها از نبود یک همراه، یک دوست یا یک شریک عاطفی رنج میبرد، اما روانکاوی به ما میآموزد که ماجرا بسیار عمیقتر از این است.
ترس از تنهایی: تجربهای روانی یا صرفاً فقدان رابطه؟
در روانکاوی، تنهایی فقط به معنای نبودِ دیگری در اطراف ما نیست. بلکه به تجربهی درونیِ «نادیده گرفته شدن»، «نشنیده شدن» و «رهاشدگی» بازمیگردد. از نگاه دونالد وینیکات (Winnicott)، یکی از روانکاوان برجسته، توانایی تنها بودن یک دستاورد رشدی است. کودک در کنار یک مادر، یاد میگیرد که حتی در غیاب فیزیکی مادر، احساس امنیت کند. اما اگر این تجربهٔ پایهای در کودکی به درستی شکل نگیرد، در بزرگسالی همواره از تنهایی خواهد ترسید، چون هیچگاه در تنهایی، خود را مستقل تجربه نکردهاند.
روانکاوی چه میگوید؟
زیگموند فروید در نظریهٔ خود از اضطراب جدایی و اضطراب مرگ به عنوان دو قطب بنیادین روان انسان یاد میکند. در این چارچوب، ترس از تنهایی با ترس از مرگ همریشه است: از بین رفتن رابطه، برابر است با از بین رفتن خود. این دیدگاه در نظریههای مدرنتر روانکاوی با تأکید بر «دیگری» و «نگاه» در روان لکان نیز دیده میشود.
ژاک لکان (Lacan) معتقد بود که سوژه انسانی اساساً در رابطه با دیگری تعریف میشود. یعنی انسان، خود را فقط در آینه دیگری میشناسد. پس اگر دیگری برود، آینه میشکند و فرد دچار بحران هویت، اضطراب، یا تهیشدگی میشود.
ترس از دست دادن: رابطهای یا ساختاری؟
ترس از دست دادن (Fear of Loss) ممکن است به صورت ظاهری در روابط عاشقانه یا خانوادگی دیده شود، اما روانکاوی این ترس را در لایهای عمیقتر دنبال میکند. در نظریهٔ لکان، مفهومی کلیدی به نام «ابژهی a» (objet a) وجود دارد. این ابژه، همان چیزی است که فرد در دیگری میجوید، اما هرگز به دست نمیآورد. چیزی که به او حس کامل بودن میدهد ولی همیشه غایب است.
وقتی کسی را از دست میدهیم، در واقع، آن ابژه گمشده را از دست میدهیم؛ چیزی که گمان میکردیم با او به دستش آوردهایم. ترس از دست دادن، ترس از مواجهه با این غیابِ ساختاری است و درست به همین دلیل، صرف حضور دیگران هم همیشه ضامن احساس امنیت نیست.
اما شاید بپرسید: اگر ترس از تنهایی چنین فراگیر است، پس چرا بعضی افراد از تنهایی لذت میبرند؟ پاسخ روانکاوانه این است که توانایی تنها بودن، حاصل یک رابطه اولیهٔ امن است. کسی که در دوران کودکی با یک مراقب باثبات و همزبان بوده، حالا میتواند در بزرگسالی، حتی در نبود دیگران، از همراهی با خود لذت ببرد. به عبارتی، او یک «دیگری درونی» ساخته است؛ یک صدای آرامبخش درونی که جایگزین اضطراب جدایی شده است.
اهمیت مراجعه به روانکاو در درمان ترس از تنهایی یا از دست دادن
در روانکاوی، زبان فقط ابزار گفتوگو نیست، بلکه ساختارِ ناخودآگاه است. به همین دلیل، داشتن یک روانکاو همزبان میتواند تجربه تحلیل را عمیقتر و واقعیتر کند. فردی که بتواند آنچه را در اعماق روان اتفاق میافتد، در زبان خود بیان کند و بازتاب بگیرد، احتمال بیشتری دارد که ترس از تنهایی و ترس از دست دادن را تحلیل کرده و با آن مواجه شود.
روانکاو، نقش مهمی در بازسازی رابطه سوژه با دیگری دارد. در اتاق درمان، فرد بار دیگر با ترسهای بنیادی خود روبهرو میشود: طرد شدن، دیده نشدن، بیارزشی… اما اینبار، در فضایی که امکان شنیده شدن فراهم است تا بتواند مشکل ترس از تنهایی یا ترس از دست دادن را به کمک روانکاو مجرب درمان نماید.
انزوا یا وابستگی افراطی: دو روی یک سکه
افرادی که از ترس از دست دادن رنج میبرند، گاه به شدت به دیگری میچسبند و گاه کاملاً از رابطه کنارهگیری میکنند. هر دو شکل رفتار، دو روی یک سکهاند. وابستگی شدید میتواند نشانهٔ ترس از تکرار جدایی باشد؛ و انزوا میتواند دفاعی در برابر امکان دوباره از دست دادن باشد. در هر دو حالت، تجربهٔ «منِ جداشده و کامل» هنوز محقق نشده است.
راهکارهای روانکاوانه برای مواجهه با ترس از تنهایی
بر خلاف روانشناسیهای عمومی که به توصیههای رفتاری بسنده میکنند، روانکاوی راهکاری سطحی نمیدهد، بلکه میپرسد: این ترس برای تو چه معنایی دارد؟ چه تاریخی پشت این ترس پنهان شده؟ به چه صدایی درونی گوش میکنی وقتی میترسی تنها بمانی؟
با این حال، در کنار روانکاوی، برخی اقدامات میتوانند فرآیند تحلیل را تسهیل کنند:
- روابط باکیفیت با کسانی که شنونده واقعی هستند.
- فعالیتهای خلاقانه که فرد را با دنیای درونیاش آشنا میکنند.
- فضای درمانی باثبات با روانکاوی که بتوان در حضور او، ترس از تنهایی را تجربه و بیان کرد.
جمعبندی
در نهایت، روانکاوی به ما میگوید که ما همیشه در رابطه با دیگری تعریف میشویم، حتی اگر آن دیگری صرفاً در ذهن ما حضور داشته باشد. ترس از تنهایی، ترس از نبودنِ «خود» در آینه دیگری است. اما همین ترس، اگر به زبان بیاید، اگر شنیده شود، میتواند بدل شود به امکان نوشتن داستانی تازه از خود.